دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

ما ترکِ سر بگفتیم٬ تا دردسر نباشد.

سه شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۲۸ ب.ظ
پ. عزیز٬ گفتی امیدت را از دست نده٬ یادت هست؟ یک‌وری نشسته‌بودم روی صندلی چوبیِ بغل‌دستت و تو بین tabهای شلوغ‌پلوغ‌ت می‌گشتی تا برای‌م امید پیدا کنی؛ نشان‌م می‌دادی که چطور خودت و دوستانت مدام در سروکله‌ی هم می‌زنید٬ از تلاش‌کردنتان راضی هستید و با وجود ۹۱ی بودن٬ به سال بعد امیدوارید. من یک جرعه از شربت پرتقالی که بچه‌ها در لیوان کاغذی برایم ریخته بودند خوردم٬ لبخند زدم و گفتم «امیدی نیست که بخوام از دست‌ش بدم.» کم‌کم اعصابت از من خورد می‌شد٬ اما ضعف باطنی‌ام را در قیافه‌ی عزاگرفته‌ام نشان می‌دادم تا تو امیدت را برای امید دادن به من از دست ندهی. کمی مکث کردی تا جمله‌ی مناسب را پیدا کنی. احتمالاً اگر کمی بیشتر صمیمی بودیم٬ می‌گفتی اه اینقدر عن نباش. اما با همان ادبیات آدم‌حسابی‌طورت پای سازماندهی آخر کلاس را پیش کشیدی و تقریباً خیالم را راحت کردی که تیم خواهم داشت؛ حتی با آدم‌های رندوم -اما کامپیوتری-. اما من طی اولین جلسه‌ی کلاس از آن‌ موبورِ مهربان خوشم آمده بود و بین هفت هشت نفر کامپیوتری احساس امنیت جالبی داشتم؛ حسی از جنس تعلق بود٬ اما ناراحت نبودم که در واقع به دانشکده‌ی روبه‌رویی متعلق هستم و نه جایی که در آن نشسته‌ام و احساس امنیت می‌کنم. 
 وقتی کوله‌ام را از روی کفش‌م بلند کردم (کف کوله‌ام را روی سطح کفش‌هایم می‌گذارم که کمتر کثیف بشود٬ یادم نیست از چندسالگی این عادت در من شکل گرفته‌است.) تو برای هزارمین‌بار گفتی ناامید نشو. گفتم باژه. گفتی اصلا هندل کدفورس‌م را می‌گیری و از دور مراقبت می‌کنی که کار کنم. خندیدم و تأیید کردم.
 من هم دو روز است که به روال روزهای المپیاد برگشته‌ام؛ گوگل می‌کنم و کد می‌زنم و گوگل می‌کنم و حتی مطمئن نیستم این کلنجار رفتن‌ها روزی برای‌م فرصت می‌آورد یا نه. 
پ. جان٬ راستش را بخواهی٬ حتی شک دارم یک کدر خوب بودن روزی برای‌م هم‌تیمی می‌آورد یا نه. من معمولاً آدم ضعیفی بوده‌ام و هستم. با چندتا رانگ‌انسر هم به مسیرم شک می‌کنم. تقصیر تو یا هیچ‌کس دیگر نیست. اما لطف‌ تو و کسانی که مثل تو متوجه ضعف من هستند را هیچ‌وقت از یاد نمی‌برم- اقلاً تا زمانی که در بلاگم بنویسم تا برایم ابدی‌ شوید. 
 قربانت٬ از طرف یک عدد نِگ در تعطیلات نوروزی ترم دوم.
  • ۹۴/۱۲/۲۵

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی