اما حتی اگر بمیرم، چیزی نمیرود از یادم.
يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۴۶ ق.ظ
حالم خوب نیست؛ همهچیز جلوی چشمم میاد و قیافهی آرومِ مرگپذیر خودم رو تصور میکنم، وقتی دنیا رنگ داشت؛ آلبالویی بود.
آخرینباری که این دکلمه رو گوش میکردم، با اشتیاق دوستش داشتم؛ امیدی در دلم بود به دیدنش و بوسیدنش و بوییدنش.
من دوست داشتم که سرم را روی سینهی محکمی بگذارم، و بمیرم. اما چنین نشد، و نخواهد شد؛ هستی خسیستر از اینهاست...
- ۹۴/۱۲/۱۶