دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

.I was feeling blue, as I sometimes do

سه شنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۳:۱۸ ب.ظ

 شب دیروقت با بی‌میلی خودم را به خواب می‌زنم، به سریال‌ها و ساوندکلاود و پینترست چنگ می‌زنم، مباد لحظه‌ای خودم را به حال خودم واگذارم تا از درون بپاشم. اما بنای ذهن و دل ما سست‌تر از این‌هاست؛ روی تیرگی سقف سفید اتاق کپچرها را یکی پس از دیگری فراخوانی می‌کنند. می‌چرخم به پهلو، روبه پنجره و سه نفر دیگر که پتوها را تا زیر گردن بالا کشیده‌اند و آرام، نفس می‌کشند. دستم را گره می‌کنم دور میله‌ی تخت. همان میله‌ای که قرار است اگر در خواب، حالِ‌خوب را دیدم که از زندگی‌ام می‌رود و من خواستم به دنبالش بدوم، مانع‌م بشود و جانم را نجات دهد‌.

 هرشب داستان به خواب رفتن‌م همین است و هرصبح، با حالی که دیگر خوب نیست، چشم باز می‌کنم. خستگی در ذهن و بدنم باقی مانده و تقلا می‌کنم باز هم بخوابم. از طرف دیگر ترس از ادامه‌ی خواب‌های ناخوشایند، میل خوابیدن را از بین می‌برد.

 امروز برای اولین بار در این ترم خواب ماندم؛ ۸:۰۸ بیدار شدم و با خودم فکر کردم غیبت را ترجیح می‌دهم به دیر رفتن و سرزنش‌های تکراری و بی‌رحمانه‌ی استاد. وقتی برایم مهم است که در کلاسی حضور داشته باشم اما خواب بمانم، طوری خجالت‌زده می‌شوم که کل روز نمی‌توانم از فکرش خلاص شوم. مثل حالا، انگار با نوشتنش و گفتنش به این و آن، احساس شرمندگی‌ام با آنان تقسیم می‌شود.

 از وقتی مشکل خواب‌ها و اعصاب خرابم برایم مسلّم شده، راک و متال زیاد گوش می‌کنم؛ عربده‌ها برایم معنا پیدا کرده، برخلاف قدیم، انگار تسکین‌م می‌دهد فریادهای بی‌امان و درام‌های جیغ‌جیغو.



  • ۹۴/۱۲/۱۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی