دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

گذشت؛ انگار یه پک که زد به سیگارش.

شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۵۷ ق.ظ

 نصف‌شب با انزجار از خواب بیدار شدم، درست مثل سه‌چهار شب گذشته. به خودم لعنت فرستادم؛ چرا این‌قدر بی‌قرارم؟

 صبح صدای همه‌ی آلارم‌ها رو می‌شنیدم اما پتو رو بالاتر کشیدم. بعد صدای بچه‌ها رو می‌شنیدم و این‌بار پتو رو تا روی گردن‌م کشیدم. دل‌تنگی توأمان با غصه کرختم کرده بود. می.خواستم سربه‌تن هیچ‌کس و هیچ‌چیر نباشه.

 منتظر موندم که همه برن. از تخت‌م پایین اومدم و قیافه‌ی داغون‌م رو توی آینه دیدم؛ اوضاع جوش‌هام داره بهتر می‌شه... امید یادم اومد. سردم شده بود؛ از نصف‌شب که از خواب پریده بودم، سرما توی تن‌م مونده بود تا حالا که مجبور بودم برم دانشگاه و احتمالاً از شدت سرما می‌لرزیدم.

 همچین مواقع پلیور سفید زیر پالتوی قهوه‌ای نجات‌بخش‌ه. چایِ یکم شیرین و کیک‌شکلاتی قبل کلاس، کیف عزیز و کفش‌های بامزه؛ هوم... دل‌م خوش‌ه به بعضی چیزا.


  • ۹۴/۱۲/۰۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی