دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

 مدتی‌ست اتفاق‌های اطراف‌م آن‌قدر عجیب‌غریب شده‌اند که فکر کردن به آن‌ها مرا به ناکجا می‌برد؛ در بیداری چنان غرق وهم و رویا می‌شوم که زمان از دست‌م در می‌رود. به خودم می‌آیم و سرزنش می‌شوم که با فکر و خیال، هیچ چیز درست نمی‌شود.

دوست داشتم فردا بجای جمعه، پنجشنبه بود. دوست داشتم یک روز بیشتر اینجا بمانم و در تخت خودم -نامحدود- بخوابم. در کشوهای اتاقم دنبال یک نشانه، یک میراث از سال‌ها قبل خودم می‌گشتم؛ کتاب‌ها، دست‌نوشته‌ها، چند چیز دیگر...

اما خوب به یاد نیاوردم که سه‌چهار سال پیش که بودم و چه آمالی داشتم. انگار از بدو تولد در همین وضع بوده‌ام و گذشته‌ای درکار نیست...

 

  • ۹۴/۱۱/۲۳

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی