دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

سفری دیگر، ای دوست، و به باغی دیگر.

دوشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۱۵ ب.ظ
بعدازظهر عزیز، با دانه‌های سفید برف غیرمنتظره، پیاده‌روهای خیس، متروسواری به قصد رسیدن-اما گم شدن و باز، پیدا شدن؛ بازپیدا شدن، انتظار، یک انتظار خوب با یک‌ذره دلهره‌ی خوب. دیدن میم، با همان تیپ و استایل خاص خودش و بوی جدید، از آن‌طرف یک چهارراه بزرگ، شصت‌ثانیه‌ی چراغ قرمز که به شصت‌سال بی‌شباهت نبود، طی کردن عرض خیابان و رسیدن به میم؛ از نزدیک، از نزدیکِ نزدیک دیدن‌ش.
 
 آقای عزیز، این برف و این هوای پریشان، کارِ شخصِ خودتان نبود؟ می‌خواستید دل ما را بیشتر از آن‌چه که می‌رفت، ببرید؟
 
 پیاده‌روی، پایین، بالا، پایین، مترو-که چندان شلوغ نبود، بالا، پایین، مترو-منجمد شدن با شنیدن یک جمله، بالا، پایین، بالا، تاکسی، چند قدم پیاده‌روی، غرغرهای بامزه‌اش، پایین، دنج‌ترین گوشه‌ی کافه- که خالی بود.
 
 میم لم داده بود و با همان صورت جدی مناسب پیپ کشیدن‌ش، پیپ می‌کشید. دومین هدیه‌ی تولد نوزده‌سالگی‌ام را از دست‌های عزیزترین گرفتم؛ درِ جعبه‌ی مشکی مرموز را باز کردم و بوی خاص همیشگی میم زبان‌م را بند آورد. مجموعه‌ای مکانیکی از چرخ‌دنده‌ها، دندانه‌های ریز و اجزای دیگر، حرکت بی‌ارزش دست مرا به موزیکی جادویی تبدیل می‌کرد. اما می‌خواستم زودتر درش را ببندم؛ تاب نمی‌آوردم که دود در جعبه‌ی عزیز رخنه کند.
 
 یک میز چوبی محاط در آدم‌های خوب، با حرف‌های خوب، و زمان که بی‌رحمانه می‌گذشت و من سعی می‌کردم به انتها فکر نکنم‌. مخاطب‌منفرد نبودن مجال داد که از زاویه‌ی جدیدی چهره‌اش، طریقه‌ی صحبت کردن‌ش و لبخند زدن‌ش را تماشا کنم. چقدر حرف‌هایش آشنا بود، با خودم گفتم واقعاً چقدر می‌شناسم‌ش؟
 
 پیاده‌روی در انقلابِ شب، حس خوشایند همراه بودنِ میم، خداحافظی کوتاه و حواس‌م که در جیب پالتوی سرمه‌ای‌ او جا ماند.
 
 آقای عزیز، هنوز هم آرامش خاص‌ شما تا مدتی پس از خداحافظی‌ در دل‌م می‌نشیند. حتی وقتی کنارتان نشسته‌ام دلم تنگ می‌شود. اما دورشدن شما و رفتن‌تان به معنی نبودن‌تان نیست؛ یک تکه‌ی بزرگ از دل ما در گوشه‌ی چمدان شماست. امید دارم که به همه‌ی چیزهای قشنگی که در انتظارتان است، می‌رسید.
 
 
+بدرود.
-بدرود، و به همراهت نیروی هراس.
 
 
 
  • ۹۴/۱۱/۱۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی