گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع٬ سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش!
یک. پشت کامپیوتر قابلمهای سفیدرنگ برند الجی نشسته و با چهار کلید سعی میکند توپ سنگین درون مانیتور را به تعادل دربیاورد. در هر مرحله از بازی درست مثل باقی مراحل بیش از چهارکلید در اختیار ندارد اما خسته نمیشود. پیروزی به معنای پایان نیست٬ به معنای شروع مرحلهی بعد است. هیچوقت به انتها نرسید. [Ballance]
دو. یک آدم خمیری کجوکوله در یک شهر خمیری٬ پر از صداهای عجیب و مرموز٬ با چلنجهای نامفهوم خمیری. هیچوقت دست یک آدمیزاد به سمت آدمخمیری حمله نبرد تا آن به شکل یک گاو خمیری یا بشقابپرنده دربیاورد. اما آرزوی خودش این بود که اقلا بعد از رساندن این -مثلاً- آدم شلُول به انتها٬ بتواند خرابش کند و آن را به شکل دلخواه خودش دربیاورد؛ شاید یک گاو خمیری یا بشقابپرنده. اما هیچوقت به انتها نرسید. [The Neverhood]
سه. هدایت یک سانتاکلاوس پیروپاتال را برعهده داشت که معلوم نبود برای جمع کردن چهارتا هدیهی کریسمس چرا انقدر جان میکند؛ از روی ابرها میپرد و زیر پای غولها سورتمه میرود و جیغ میکشد٬ دربرابر گلولههای برفی بچهغولها جاخالی میدهد تا بتواند مُشتمُشت هدیهی کریسمس جمع کند. اما بههرطریق٬ برای اینجور بازیها بیش از حد بزرگ شده بود و بازی طی سهچهار روز به انتها رسید. [SantaClause2]
چهار. یک بازی فلش چهار-پنج مگابایتی؛ یک معدنچی بیدست و پا که با یک gripper قصد داشت همهی جواهرات عالم را از آن خود کند. گاهی با دارایی حاصل قمار میکرد؛ یا یک ابزار جانبی برنده میشد٬ یا نمیشد. مراحل ترتیب سختی خاصی نداشتند٬ خودش را در محاصرهی چند خط کد حس میکرد اما هیچ انتهایی درکار نبود. مراحل دور هم میگشتند و آنقدر انتظارشان را بالا میبردند که در بهترین حالت بعد از هفت-هشت مرحله گیر بیفتی و هیچوقت به جایی که «انتها» نام دارد نرسی. یکجور تسلسل دوّار و شاید باطل.[GoldMiner]
پنج. چندین انتخاب وجود دارد که ۸۰٪ آنها اجباریست. اما کسی نمیگوید «اجباری» چون ریشهی این کلمه «جبر» است و یک نظام آموزشی اصلاً دوست ندارد از جبر کمک بگیرد. شما خودتان با تدبر و آیندهنگری متوجه میشوید که چه چیزهایی را در چه زمانی باید انتخاب کنید وگرنه بعداً -سخت- پشیمان میشوید. چندین تایم برای هر کلاس وجود دارد که بعد از تطبیق آنها باهم متوجه میشوید که در بهترین حالت یک یا دو تایم با یک یا دو استاد با برنامهی اجباری شما تداخل نمیکند. یعنی یک یا دو استاد به شما تحمیل میشود. غول همهی مراحل این است که چون ورودی ۹۴ هستید٬ طبق قانون «اول بزرگتر...»٬ آخرین گروهی هستید که انتخاب واحد میکنند؛ تقریباً مثل خوشهچینها اما بازهم با محدودیت زمانی در مقیاس ثانیه٬ تهماندهی کلاسها برای شما باقی مانده و علاوه بر همهی اجبارهای قبلی٬ بیچارگی هم تاثیر پررنگی در برنامهی شما خواهد داشت. امید است که به انتها برسد. [انتخابواحد ترم۲]
- ۹۴/۱۱/۰۴
من تا دم حذفترم پیش رفتم. :/