دیگر نظر بقیه برایم مهم نیست چون متوجه شدهام که برای بقیه پشیزی ارزش ندارم.
سه شنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۰۸ ق.ظ
نمیدانم چرا تا اینحد چیزی را میخواستم. فکر کنم همیشه دوست داشتم بخشی از حیاتم را در چشمان دیگران زندگی کنم- آنهایی که عکس مرا میبینند و به من فکر میکنند و سعی میکنند احساسات و افکارم را حدس بزنند و درونیترین فعالیتهای روحم را رصد کنند. و از همه مهمتر این بود که خودم دوست داشتم یکی از آن آدمها باشم و به صورت خودم که متشکل بود از تعداد بیشماری نقطههای چاپی، خیره شوم و به این فکر کنم که این آدم چه نوع فیلمهایی را دوست دارد، دوستدخترش کیست و ناگهان متوجه شوم که این اومون کریوومازوف درواقع خودم هستم.
"اومون را" - ویکتور پلوین- ترجمه پیمان خاکسار؛ مترجم موردعلاقهی من.
- ۹۴/۱۰/۲۹