دردیست غیرِ مُردن؛ آن را دوا نباشد...
پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۳۱ ق.ظ
گفتی مرا که چونی؟ در روی ما نظر کن.
گفتی خوشی تو بی ما؛ زین طعنهها گذر کن.
گفتی مرا به خنده: خوش باد روزگارت.
کس بی تو خوش نباشد٬ رو قصهی دگر کن.
گفتی ملول گشتم٬ از عشق چند گویی؟
آنکس که نیست عاشق گو قصه مختصر کن.
در آتشم٬ در آبم؛ چون محرمی نیابم٬
کنجی روم که یارب! این تیغ را سپر کن.
گفتی کمر به خدمت بربند تو به حرمت.
بگشا دو دستِ رحمت٬ بر گِرد من کمر کن.
- ۹۴/۱۰/۲۴