دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

باران را گو؛ بی‌مقصود ببار.

يكشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۵۱ ق.ظ

 از سر تا پا خزیدم زیر پتو، اما سردم‌ه. پاهام یخ کرده، یهو ذهنم میره پیش میم. اگه بود، با مهربونی خاص خودش پاهام رو گرم می‌کرد و غصه‌ی گرما سرما رو ازم می‌گرفت. اصلاً خود بودن میم، غصه رو ازم می‌گیره؛ گرما، سرما، فلان، بهمان، هرچی.

 صدای برخورد قطره‌های بارون با نورگیر رو می‌شنوم. دو روزه که این آسمون نارنجی آروم نگرفته. آخه تو کی خسته میشی لامصب...

خوابم نمی‌بره با این‌که خوابم میاد. هزار فکر توی سرم گره خورده. می‌ترسم برم سراغشون و گیر بیفتم، اما یه گوشه‌ی ذهن انداختنشون و رو برگردوندن ازشون هم کار عاقلانه‌ای نیست. واسه‌ی فکرها باید وقت و انرژی گذاشت، هرچقدر هم که باطل و کُشنده باشن. ترسو شدم چندوقتی‌ه، می‌دونم...

خسته‌م. اما خوابم نمی‌بره. صدای بارون واسم لالایی نیست، هشیارم می‌کنه. باید نترسم و فکر کنم. گم نشم یه‌وقت؟



  • ۹۴/۱۰/۲۰

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی