چای داغ زبونم رو کرخت کرد؛ گنگ شدم، از پنجره افتادم بیرون.
شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۰۴ ب.ظ
این بارون، امان از این بارون...
تنها بیرون رفتن رو دوست ندارم، فارغ از این که فرصتش رو هم ندارم.
اما همین که صدای ریختن قطره های بارون روی نورگیر خراب شده رو میشنوم، و مدام میشنوم، حالم بهتر میشه. ببار همچنان، و حالم خوب میشه.
- ۹۴/۱۰/۱۹