دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

The best paint life ever made

شنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۳۷ ب.ظ

 خوابم میاد؛ بی‌رحمانه خوابم میاد. دوست دارم بخوابم،و دوست دارم که فقط مثل صبح امروز بیدار شم؛ چشم‌هام رو بار کنمو ببینم که در دنج‌ترین جای دنیا هستم.

 دلم می‌خواد بنویسم که چقدر محشره آروم گرفتن بین اون بازوها؛ توی اون دست‌های قوی و گرم. اما نمی‌تونم بنویسم؛ ادبیات من سر تسلیم فرو میاره در برابر عظمت لحظات.

 اما دلم می‌گیره وقتی میبینم که قاصرم از جبران. همه‌ی اون مهربونی و لطف و احترام رو چطور میشه جبران کرد؟ شاید درست بود؛ که کس مباد چو من در پی خیال محال...

خوابم میاد. و دلم پر شده از حدیث آرزومندی؛ نگاه‌های مطمئن، چشم‌های کشیده، مژه‌های متراکم مشکی، چانه‌ی دلربا، دست‌های قوی مردانه، بوی موهایی که دست‌هام را توی خودش می‌کشه، و اون سطح وسیع محکم، که بعد از دست‌هاش، عنوان راحت‌ترین تکیه‌گاه دنیا رو تصاحب کرده.

شش هفت سال گذشته؟ دیوانه نبودم که امید داشتم. و همچنان دیوانه نخواهم بود، اگر امیدوار بمونم. گیریم که ماه مراد از افق طالع شده باشه، و میلیاردها سال زندگی روی زمین، بشر رو خاطرجمع کرده، که هیچ طلوعی بدون غروب نخواهد بود.

 دیگه همه‌ی من اینجا نیست. نیمی از من، جای دیگه‌ای از شهر، در تنهایی خودش آروم گرفته و به سقف زل می‌زنه. نیمی از من با خاطر نیم دیگه، می‌نویسه، که چقدر خواب‌آلود و آرزومنده.

 نشستم روی پشت‌بوم و از سرما می‌لرزم. سه ستاره‌ی هم‌خط رو برای هزارمین‌بار تماشا می‌کنم که هنوز هم شکوه آسمون شب هستن؛ همیشگی و ناگسستنی از هم.



  • ۹۴/۱۰/۱۲

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی