دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

هم آمدنت آبی و هم رفتنت آبی.

دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۴۰ ب.ظ

 حتماً باید اشکم در بیاید؟

 مثلا همین الآن که گفت زندگی ناز و «بی مشکلی» را برایم آرزو می‌کند٬ بغض سر گلویم نشسته و ذره‌ای از جایش تکان نمی‌خورد. انگار نه انگار که من ناراحت بودم و حتی میل به حرف زدن نداشتم. هنوز هم ندارم. اما مگر می‌شود اتمام حجت دوست جانی را خواند و بغض نکرد؟

 من که رهایش نمی‌کنم. هیچگاه نکردم. حتی اگر نخواهد آخرین شام زندگی‌اش را با من بخورد - که انتظارش را هم ندارم - من مرگ پیش از دیدارش را حرام‌ترین شراب زندگی‌ام خواهم دانست.


  

  

  • ۹۳/۰۵/۱۳

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی