دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

 خواستم بگویم که چه چیز ذهنم را به چنگ گرفته و مدام مشتش را محکمتر میکند؛ انگار من قربانی یک نیروی معصوم هستم که خود در خدمت یک منبع خبیث قدرت است. هیچکس نمیداند مقصر کیست. انگار نقشه ای کاملا حساب شده همه را به جان یکدیگر انداخته است. با هربار خوابیدن و بیدار شدن، زندگی را از نو میسنجم. شبیه یک داستان دنباله دار نیست. شاید بیشتر مرا یاد کتاب های کامیک استریپی بیندازد که در یک صفحه، چند کادر و تصاویر خط خطی ساده، ماجرایی را تعریف میکنند. و این روند در هر صفحه تکرار میشود...

 اگر دهان باز کنم همه چیز بیرون میریزد؛ آتش این جان به لب آمده چنان زبانه میکشد که چشمانم هیچ نبیند. پس سکوت میکنم و خوب میدانم که به این سبب، و تنها به همین سبب، نجات خواهم یافت. 

خطر مرا احاطه کرده است؛ خطر روزمرگی و عادت و ابتذال مرا چنان احاطه کرده که دیگر دلتنگ باران نمیشوم. فکرم نمیرود جاهای خیلی دور، نمیرود در دشت سفید که گم شود آن حجم از سیاهی باطل. نمیرود به دریای مواج با هوای گرگ و میش، که انتها معنی اش را از دست دهد؛ وسعت غالب شود.

فکرم مشغول نمیشود به صدای گنجشک های دم صبح در این هوای پر از کثافط و عربده. به صداقت ساعت شک میکنم، با خودم حرف نمیزنم انگار...

تکرار و فاصله. تکرار و دایره. تکرار فاصله در دایره ها...

  • ۹۴/۰۹/۳۰

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی