دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

ب.

شنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۳۳ ق.ظ
چراغا رو خاموش می‌کنم، می‌خزم زیر پتو٬ هنزفری رو می‌چپونم توی گوشام و خودم رو با صدای گیتارالکتریک و عرعرهای متال‌ی کر می‌کنم. انگار دیگه صدای ذهن خودم رو نمی‌شنوم؛ صدای هیچکی رو نمی‌شنوم. سردم نیست؛ بی‌حس می‌شم. می‌خندم به دیروز و امروزم، یهو لبخند خشک می‌شه٬ وقتی به خودم میام باز خط لبخند رو حس می‌کنم توی صورتم.این چه استغناست یارب وین چه نادر حکمتست؟ کین همه زخم نهان هست و٬ مجالِ آه نیست.

 بریم به یک دشتِ سفید و سیاه؛ دامنه‌ی کوه‌های سرد و بلند تاتارستان٬ و خاکستری باشیم اونجا. از هر رنگ یکمی‌ش رو داشته باشیم؛ کامل‌ترینِ ممکن باشیم٬ و انسان رو رعایت کنیم- خود اگر شاهکار خدا بود یا نبود.

 

 به پاس اعتقاد من به انسان بودن تو٬ باید برایت بنویسم؛ که آن‌قـدر بزرگ هستی٬ که در آغوشت٬ و در صدایت٬ و در نفس کشیدنت٬ و در زنده بودنت بی‌وزن می‌شوم؛ این بی‌کرانه٬ زندانی چندان عظیم بود٬ که روح از شرم ناتوانی در اشک پنهان می‌شد.

 


 

 

  • ۹۴/۰۹/۲۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی