دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

نه٬ هیچ‌چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی‌رهاند.

يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۳۳ ب.ظ

 عدسی پختم. قابلمه‌ی کوچیکم رو برداشتم و توش به اندازه‌ی چند نفر عدسی درست کردم. ماجرای این «چند» نفر رو قبلاً تعریف کردم و از تکرار عاجزم؛ درست نمی‌دونم به اندازه‌ی چند نفر پختم٬ اما می‌دونم برای من یک نفر زیاده؛ و احساس تنهایی هنوز هست. اصلاً انگار ما با دلِ تنگ زاده‌ایم.

 امشب هم پیل‌تن‌طور دارم چیزمیز می‌خورم و احتمالاً بخاطر دل‌شوره‌ی لعنتی‌ه که هنوز مایل‌م به چیزمیز خوردن‌ ادامه بدم.

 امروز صبح یکی از خاص‌ترین صبح‌ها بود. شبیه صبح‌های دبستان که مامان تندتند واسه‌م صبحانه آماده می‌کرد و بابا تندتند واسه‌م لقمه درست می‌کرد و من جوراب‌ می‌پوشیدم تا چای داغ تبدیل بشه به چای گرم. با این تفاوت که صبحانه‌م شد یک شیرکاکائوی سرد توی این هوای سرد اول صبحی؛ هیچ‌کس واسه‌م لقمه نگرفت و تا ظهر چیزی نخوردم. عوض‌ش واسه آ. دست تکون دادم و جواب‌م رو داد. نشستم روی یکی از صندلی های کنار شوفاژ لابی و احساس آن-فریز شدن کردم. ص. غیرمنتظرانه یه کتاب خوب رو با یه نوشته‌ی خوب توی صفحه‌ی اول‌ش بهم داد. از هایده کلی چیز جدید یاد گرفتم و در جواب لبخندهاش لبخند زدم.

 یک دم خشک نمی‌شه آسفالت و سنگ‌فرش پیاده‌رو؛ هوای رفتن‌ه این هوا. سکون عادت‌ه٬ سکون مرگ‌ه٬ سکون مادر انتظار و انتظار مادر دردهاست بی‌شک.



  • ۹۴/۰۸/۱۰

نظرات (۲)

«و انتظار مادر دردهاست.»
بی‌شک.
دِ امون بده بخونمت خو :/
پاسخ:
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی