دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

از ۱۳۳۹ بگیر٬ تا مرگ‌م.

يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۵۷ ق.ظ

 خواستم بنویسم که راه خانه چقدر دور می‌نماید. مثلاً یک روز نوزده ساله خواهم شد و به این فکر خواهم کرد که پانزده-شانزده سالگی چقدر دور است. تصور قدم‌زدن‌های ریزریز در زمستان ۱۴۲۴ برایم راحت‌تر است تا به یاد آوردن زندگی ساده‌ای که در پانزده‌سالگی داشتم. یک روز هم‌سن مادرم خواهم شد درحالی که نگرانی مادرانه را تجربه نکرده‌ام؛ فقط بانو‌ی داستان‌های خودم بوده‌ام که همیشه قدم زدن را در کنار رهگذران گاه‌به‌گاه بیشتر دوست داشته است٬ تا با معشوقی که نمی‌دانم کجای این کره‌ی خاک‌آبی نشسته و بی خبرانه موکای گرم سر می‌کشد.

 من خودم هستم که رهگذر بودن را انتخاب می‌کنم. و برای سکون یک لحظه کافی‌ست٬ تا بوسه‌ای بر پیشانی یک کودک نوپا بزنم. مگر رسالت ما جز نیلوفرِ آبی بودن است؟ چه در مرداب لجن‌بسته٬ چه در آب‌نمای یک پارک.


 اما؛
کوه‌ها باهم‌اند و تنهایند

همچو ما؛ باهمانِ تنهایان.

  • ۹۴/۰۸/۱۰

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی