اعدام تدریجی «خود» در ملاء عوام.
یه روز هم میام به همهتون میگم راز رضایت از زیستن رو. راز خوشحال بودن بدون ایجاد یا تقبل مسئولیت. یه روز با موهای خاکستری و چشمهای گودافتاده-مثل چشمای قشنگ هایده-٬ میام میشینم پیش روی کلی آدم بیقرار و واسهشون افشا میکنم راز سادگی رو. اون مسئلهای که فکر میکنم هیچوقت واسه یه دختر حل نمیشه رو تیتر میکنم٬ و با حوصلهی تمام واسهی همه توضیح میدم که چرا باید انقدر بهش فکر کنیم٬ و انقدر باهاش درگیر باشیم٬ و اینقدر خودخوری کنیم٬ و اینقدر دنبال معنی بگردیم. قدرت رو تعریف میکنم٬ و مثال میزنم که چه لذت کثیفی داره در جانب قدرت بودن. همه رو به این نتیجهگیری سوق میدم که قدرت ندادن به کسی٬ درست به اندازهی احترام گذاشتن بهش٬ وظیفهی همهی ماست. به کسی احساس قدرت ندیم٬ نه به این خاطر که ما رو تهدید میکنه؛ بخاطر خودش و برای کمک به حفظ ضمیر پاک انسانی که از زمان تولد داره.
- ۹۴/۰۷/۱۱