تو اشتباه نکن.
بعد از مدتها رفتم گودریدز رو دیدم و این که م. Cat's Cradle رو پیشنهاد کرده. سرچش کردم٬ متوجه شدم این کتاب رو قریب به سه سال پیش خوندم. یادم اومد که چقدر تحت تأثیر مکتب باکونونیسم بودم و چقدر به باکونونیست بودنِ میم ایمان آورده بودم. مطمئنم که یادش نرفته این کلمه رو٬ حتی اگه با همون بیخیالی بامزهش «باکوچیچی» تلفظش کنه. چقدر ایمان داشتم که میم دروغهای بیضرر میگه و خودش پدر ایمانه؛ محبوبش رو تا مرز سر بریدن میکشونه ولی هیچکس جز خودش باور نمیکنه که چقدر عاشقه.
به اندازهی کافی در قید بیاهمیتترین مسائل هستی هستم٬ بیماریم رو تشدید نکنید لطفاً.
«خواب دیدم در یک سردابهی قرون وسطایی٬ شخصی دراز به دراز افتاده است و عدهای با دستهای کثیف در شکمِ بازش دنبال چیزی میگردند. نزدیک شدم؛ جسد نیمهجان خودم بود٬ با لبخندی خشکشده بر لبانش و رنگی که به رو نداشت. چه دارد این وجود بیارزش که دست از کاویدنش برنمیدارید؟»
- ۹۴/۰۷/۰۶