به کجا باید رفت؟
در برزخ لپتاپ بردن یا نبردن هستم٬ در حالی که کیف لپتاپم پوکیده و کیفی که دلم رو ببره پیدا نکردم هنوز واسه خریدن-بجز اون مورد زرشکی رنگ که اونم در برزخ خریدن یا نخریدنش هستم!-.
یه عالمه لباس و خرت و پرت ریختم توی کولهم و هنوز میترسم یهچیزایی کم بیارم. همهش فکر میکنم نکنه یک هفته نشده بگذرم از همهچی و برگردم خونه؟ نکنه هیچ دوستی پیدا نکنم و بپوسم در آغوش غربت؟ نکنه حافظ راضیم نکنه و دلم سهراب رو بخواد که نذاشتم توی کیفم؟ نکنه یه بلایی بیاد سر این عینکم و عینک دیگهم رو لازم داشته باشم که نبردم با خودم؟
سازم رو نمیبرم. اتود خداحافظی بلد نیستم. اگه بلد بودم چنان با سوز میزدم که اشک همسایهها در بیاد.
هندزفری هم که ندارم. ازین به بعد چطوری کینگرام گوش کنم؟ حیف نیست شب٬ توی جاده٬ لمیده بر صندلی امنِ کنارِ بابا٬ «جاده میرقصد» گوش نکنم؟
سرماخوردگیم به نظر میاد سرِ سازش داره٬ اما فعلاً صدام گرفتهست؛ کم حرف میزنم.
- ۹۴/۰۶/۲۵
بعد هندزفری هم که جزء نیازهای ضروری ه. :-"