بر پدرِ کرَشهای راهبهراه.
باز هم اونقدر اعصابم خورده که تیشه برداشتم و دارم میزنم به ریشهی همهی ارزشهام. یک پاکت بزرگ چیتوزطلایی رِ فرو کردم توی کارتون پستی دیجیکالا و مُشتمُشت و خِرتخِرت پفک میبلعم. امروز اصلاً ویولن دست نگرفتم و حتی حوصلهم نشده برم اون پنجرهی لعنتی رِ باز کنم هوای اتاقم عوض شه.
نخهای دسبند رِ یادم نیست کدوموری پرت کردم٬ حتی اگه یادم بود حوصلهی پترن خوشگل پیدا کردن و بافتنش رِ نداشتم.
بجای اوبونتو هِی میام توی این ویندوزِ عنِ خرابشده و کرومعزیز پیشِ پای این پست کرَش کرد.
تلگرام پورتبل رِ دانلود کردم از بس دوستان فرمودن دانلود بنما؛ در تلگ رُخ بنما٬ دلِ ما خوش بنما٬ ولی هیچوقت دوست نداشتم وارد شبکههای اجتماعی بیشتری نسبت به فعلیها بشم.
چیتوز دهنم رِ زخم کرد.
شوخی نمیکنم٬ این راهبهراه رِ گفتن هم تخطّی از ارزشهاست. دوست داشتم «رِ» رِ فقط واسه بعضی جملههایی که با نیلو ردوبدل میکنم نگه دارم؛ خاص و خاطرهانگیز.
پ.ن: تلگرام اصلاً جای جالبی به نظرم نیومد. نقش همون توی درِ خونه نشستن و سبزی پاککردن خانومای همسایه در کوچههای باریک و دراز قدیم رو در این دوره زمونه داره.
- ۹۴/۰۶/۰۸