دنیا تو دستته٬ باز چشات رو یه چیز گیره.
سه شنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۲۸ ب.ظ
چکیده رو سابمیت کردم و منتظر جوابم! کل چکیده رو توی لیبرآفیس نوشتم و به راحتی پیدیاف اکسپورت کردم! به این فکر میکنم که خب محیط جدید و کاملاً متفاوتیه٬ اما دارم کنار میام و کمکم سر از لذتی که لینوکسی ها ازش حرف میزنن در میارم.
دیشب با بابا تنها برگشتیم. یک ساعت و ربع توی راه صحبت کردیم از عقایدمون و نتیجههای خرد و کلان گرفتیم. باران تویی رو واسه n میلیونمین بار گوش کردیم و یکمی هم رادیو با صدای خش خشی بلند.
موقع رفتن عصر بود٬ با مامان و بابا بودیم٬ نیم ساعتی دفترمُ گذاشته بودم روی زانوم و هیچی نمیگفتم. سرمُ که آوردم بالا باغبهادران رو رد کرده بودیم. به مامان که بیشتر از بابا در جریان مقالهم بود گفتم توضیح بدم؟ گفت بله. با مثال فستفود شروع کردم و پیروی پیشنهاد بابا٬ برنامهی فرضیم رو «باباجان دات کام» معرفی کردم. فکر کنم قند توی دلش آب میشد هربار میگفتم. هردوشون قشنگ گوش کردن. ایدهی شبکه رو که مطرح کردم ارتجالاً جزئیات رو بهش اضافه کردم و از نظر خودم محشر شد. بابا هم مقداریش رو متوجه شد و بیشتر دربارهی فلسفهی OS پرسید. درواقع صحبتهای دیشب٬ ادامهی بحث اون روز عصر٬ میشه گفت بررسی ابعاد سیاسی و انسانی OS به زعم خودمون دوتا بود.
دیشب که رسیدیم خونه٬ اصلاحیه سنجش رو بلندبلند خوندم تا بابا از توی سالن بشنوه. میگفت عه؟ آهان٬ حواست باشه پس.
دراز کشیده بود توی سالن و از دم در اتاقم دربارهی رشتهها باهام صحبت میکردیم. وقتی گفتم برق صنعتی بعد از سیاس تهران٬ چطوره؟ مکث کوچولویی کرد و با صدایی که پر از رضایت بود گفت عالیه. گفتم احتمال آوردن هردوش ضعیفه٬ واسه همین میگم. با بیخیالی مخصوصش گفت هیچچیز معلوم نیست و باید همهچیز رو انتخاب کنی.
منم میدونم. هیچچیز معلوم نیست و باید همهچیز رو امتحان کنم.
پ.ن: موضوع تکراری بوده واسشون. رد شد.
- ۹۴/۰۵/۰۶