بدون خیارشور نمیشه این ساندویچ جور نمیشه!
اول. فرض کنیم من یک بیمار تنبل خنگول گرموسرد روزگار نچشیده بودم٬ وقتی شما عوض مایع شستشو هیپوکلرواسید افشوندین توی دهان این حقیر٬ آخ نمیگفتم. بعد شما ادامه میدادی و از لثه گرفته تا حنجرهی من خورده میشد. متوجهی؟ چرا اینقدر کارهای انسانی خطا داره؟ واقن چرا؟
دوم. به نظرم مهمترین خدمت جامعهی داروسازی به عوام٬ بعد از آنتیبیوتیک٬ انواع بیحسی بوده! : ]
سوم. خب من بازم هوایی شدم سمت این شغل شریف. داغ شدم به خانواده هم گفتم بالای هزار٬ میمونم پشتکنکور زیست میخونم. :-"
[اما اینا همه حرفه؛ خب؟]
چهارم. تازه فهمیدم بی حسم و اگه گلوم درحال سوزش باشه متوجه نیستم. ای بابا.
پنجم. حالا جالبی «عصبکشی» اینه که برخلاف پرشدگی و کشیده شدن و اینا٬ درد مستقیمی بعدش نداره. اما این فکر مسموم که ازین به بعد یک تکه شامل هشتادوپنج درصد آمالگام و پونزدهدرصد مینای دندان٬ الکی٬ بی احساس٬ مجرد نشسته گوشهی دهن٬ خودِ درده.
ازین به بعد هواتُ بیشتر از بقیه دارم؛ حسابت از بقیه جداست٬ قربانت!
- ۹۴/۰۴/۰۵