دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

من خود به چشم خویشتن دیدم که سحر شد.

شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۴۰ ق.ظ

هدفون چقدر خوب‌ه. ولی هنوز به خریدن‌ش فکر نمی‌کنم.

 انتخاب واسه خرج کردن دو میلیون تومن پولی که خودم بدست نیاوردم٬ بی‌اندازه سخت و حساسیت‌برانگیزه. شاید نتونم.
 ن.ر. دو کلام باهام چت کرد. ازش خواستم که ادامه بده و گفت که سخته ولی کار دیگه‌ای هم بلد نیست. نمیدونم٬ احساس می‌کنم خیلی راحت‌تر از اونی که باید٬ به علایق و امیالمون دست پیدا می‌کنیم. همون حسی که باعث شد نبینم میم رو و بشم منِ مفلوک. برسم به امروزِ باطل و بی‌هدف. بشم این الاغی که هستم.
 آخرین باری که تا چاهار صبح بیدار بودم امتحان نهایی سوم بود؟ حالا که اینقدر بیدار موندم برم ببینم شبکه چهار سخنرانی دکترقمشه‌ای رو داره یا نه؛ ببینم اون جدول برنامه‌هاش دروغ بود یا درست.
 یه ترس دیگه. ویولن غریب خاک‌گرفته؛ می‌شه دست‌مو بگیری ببری پیش استاد؛ پایمردی کنی بگی «خودسر شده٬ اشتبا شده؛ باس ببخشین»؟
 چرا مساجد محل قبل از اذان یه بوقی هشداری چیزی نمی‌دن آدم بره سحری بخوره؟ :/
 داکیومنتری لاو٬ پاپ کلاسیک٬ این تجربه‌ی شنیداری جدید. انگار همه‌ی ما رسالتی برای زندگی‌های همدیگه داریم. ای کاش حس بی‌اساس من دربار‌ه‌ی رسالت ناتموم‌ میم توی زندگی‌م درست بود. اما کافری بودم که به هیچ صراطی مستقیم نشد و پیامبرش رو خسته و منزجر کرد.
 
 
 
 

 

 

  • ۹۴/۰۳/۳۰

نظرات (۱)

جام می و خون دل هریک به کسی دادند
در دایره ی قسمت اوضاع چنین باشد
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی