دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

بر پدرِ پروژه‌ی منهتن و دست‌اندرکاران.

سه شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۰۱ ب.ظ

 دیشب یا امروز صبح٬ نمی‌دانم. خواب بمباران‌هسته‌ای دیدم. من می‌نویسم خواب شما بخوانید کابوس. من و سه نفر دیگر از دوستانم واقعا یادم نیست کدام‌شان ولی یادم هست اقلاً در خواب باهم جور بودیم٬ بعد از کار٬ برای رفع خستگی و تماشای مهتاب که ظاهراً تفریح ثابت‌مان بود٬ رفتیم روی پشت‌بام آن ساختمان که به نظر می‌رسید بلندترین برج شهر باشد. همه در عالم خودمان بودیم و من چرت سبکی زده بود که متوجه سه یا چهار موشک سفید رنگ شدیم. با همان الگوی آشنای حرکت پرتابی در راستای افق به ماه که آن شب قرص کامل بود نزدیک می‌شدند٬ اما واقعیت این بود که در عرض کمتر از ده ثانیه‌ی دیگه شهر به خاک و خون و خاکستر تبدیل می‌شد٬ و ما این را به چشم می‌دیدیم. حتی این احساس که باقیِ مردم در بی‌خبری آخرین ثانیه‌های عمرشان را زندگی می‌کنند غمگینم می‌کرد. بهرحال قرار بود همگی نابود شویم و دانستن و نداستن‌ش نتیجه را تغییر نمی‌داد. اولین موشک به زمین خورد و آن به‌اصطلاح قارچ هسته‌ای را دیدم. و بعد از آن ما به خیالِ مردن چشمانمان را بستیم. اما موج انفجار از بالای سرمان گذشت و ما ماندیم. همه خاکستر شدند و ما ماندیم. نه تنها هر جاندار٬ که هر بی‌جان هم نابود شده بود و ما ماندیم. نمی‌دانم خانه‌ی ما کجا بود که پدرم کم و بیش جان سالم به در برده بود و در اولین فرصت به هوای پیدا کردن من آمده بود دنبالم. با دیدن‌ش کمی امید ذهنم را روشن کرد. سوار ماشین شدم و از جاده‌ای می‌گذشتیم که هردو طرف‌ش بعد از انفجار تبدیل به دره ای از خاک و خاکستر شده بود. بعد از آن به حومه رسیدیم که موج انفجار فقط در حد یک زلزله زندگی‌شان را بهم ریخته بود. اما از درد ناگهانی پدرم متوجه شدم که حتی حومه‌ هم از تشعشعات در امان نبوده است. و بهرحال هیچ‌کس زنده نخواهد ماند. 



      

  • ۹۴/۰۲/۱۵

نظرات (۳)

تاریخ با همه ی عناصر و عواملش دائماً تکرار می شود! برعکس این را استاد ادبیات امروز سر کلاس گفت و همه چپ چپ نگاهش کردند و پوزخند زدند!
پاسخ:
ینی استاد ادبیات گفت تاریخ اصلا تکرار نمیشه؟
هه! احتمالن این چند روزه داشتی ساختار هسته میخوندی :)) هرچند منم روزی سه بار "حس میکنم" الان زلزله میاد و میگردم دنبال سنگر مناسب جهت قایم شدن های احتمالی حتی :-"
طبیعیه. دیوونه شدیم دیگه.
پاسخ:
اولین و آخرین باری که ساختار هسته و اینا خوندم یک ماه پیش بود.. :/
آره! اونوقت توجیهش این بود که: عناصر و عوامل تکرار نمیشن! مثلا آقامحمد خان که دیگه نداریم! بعد ما همه پوکر فیس و wtf بودیم! یارو 38 ساله درس میده دکترای ادبیاته! نمیمیره!
پاسخ:
استاد دانشگاه تهران‌شونه مثن :/
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی