دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

I Am Terrified.

يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۵:۵۴ ب.ظ
 دلم می‌خواد همه‌ی عالم جمع شن اینجا و من در کت‌شلوار مشکی و پیرهن سفید و کراوات باریک مشکی ‌مات٬ و البته موهای فرِ به زورِ ژل‌مو خوابیده‌ی روی سرم٬ با وقار و آرامش تمام٬ برم روی سِن٬ و سخنرانی باشکوه‌م رو با یک نگاه معنی‌دار به حضّار شروع کنم. اولین جمله رو با تلاش برای نزدیک شدن لهجه‌م به لهجه‌ی اون آقاهه بازیگر آسانژ که با وجود تلاش‌های بی‌دریغ سجول‌جان اسمشُ یاد نگرفتم٬ این‌طور ادا می‌کنم که...



 I'm not even close to having the lessons finished. I mean the Derivatives and Integral, the whole Conic Sections and matrix. Do you have any idea what does forgetting all Physics you've read make you feel?

There is a life outside which you have it right now. Do you know how jealous it makes me?

 در این لحظه حضّار به نشانه‌ی هم‌راهی من در این مصیبت٬ سرپا می‌ایستن و درحالی که دست راست‌شون رو روی قلب‌شون نگه داشتن و دست چپشون رو طور خاصی نگه نداشتن٬ شروع می‌کنن به زمزمه‌ی این مصراع...

I am terrified...
 یک نفر ازون ته مه‌ا می‌شینه پشت پیانو و شروع به نواختن می‌کنه. حضّار مصمّم‌تر از قبل می‌خونن...
I am terrified...
 متأسفانه مصرع‌های بعد رو بلد نیستم وگرنه حضّار ادامه‌ش رو هم می‌خوندن!

 درآخر٬ من درهمون حالت متأثر از هم‌دردی عالم٬ چشمم به میم میفته که در لباس مبدّل بین حضّار ایستاده و چنان قاطع توی چشمام زل زده که خب آدم حس می‌کنه. دیگه به خوندن ادامه‌نمیده٬ فقط نگاه‌م می‌کنه. با همون اشارات نظر بهم می‌فهمونه که کلی وقت مونده و قرار نیست باقیش رو بکپم. می‌گه خودم رو جمع‌وجور کنم و اینقدر احمق بودن‌م رو به اطلاع بقیه نرسونم. با همون اشارات نظر از بین میلیون‌ها نفر دیگه بهم می‌گه که این هفته مشتق و فیزیک و زبان‌فارسی رو تموم کنم و هفته‌ی بعد تحلیلی و گسسته و دینی۲ رو. من اونقدر جذبه میم به روح کمال‌طلب‌م اثر گذاشته که دیگه صدایی نمی‌شنوم. کم‌کم تصویری که از همه‌ی عالم می‌بینم می‌پیچه توی دایره‌ای به مرکز میم. و آخرین کسی که از نظرم محو می‌شه میم‌ه. تا آخرین لحظه بهم زل زده. و بعد از اون٬ منم محو می‌شم٬ و برمی‌گردم توی اتاقم پی مشتق.


 


  • ۹۴/۰۲/۰۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی