دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

به رخوت‌رفتگی-اپیزود دوم

شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۵۴ ب.ظ

 یک‌وقت‌هایی هم که در مهربانی سنگ تمام می‌گذارد٬ خودم را پرت می‌کنم به دره‌ی برفی خیال٬ یک پنجره به سوی شهر سفیدپوش و گلدان گیاهی که هنوز٬ بیدار است. با یک مشت کاغذ پاره و نگاه اندوه‌ناک. 

 نمی‌دانم دقیقا از چه زمانی این‌قدر ناامید شدم. دیگر جرأت گوش کردن پادکست تابستان‌ را ندارم. و منِ اکنون هیچ شباهتی به آن موفرفری ریزه‌میزه ندارد. بر پدر این روزهای نرسیدن...

 مثلاً به بلند و قشنگ شدن موهایم امیدی ندارم. با خودم فکر می‌کنم که اگر کوتاهش نکنم سریع موخوره می‌شود و اگر هر شش ماه یک‌بار موهایم را کوتاه کنم٬ شاید تا ده پانزده سال آینده هم به اندازه‌ی دلخواهم نرسد. اصولاً با هر کمیّت طولی ناسازگارم؛ از قدم بگیر تا ۴۸۱ کیلومتر فاصله‌...

 به جان دست‌بندهای رنگی نه٬ به جان پاستیل‌های کنار دستم٬ هنوز هم از یادش منفک نمی‌شوم. گاهی تظاهر به مشغله می‌کنم٬ که خودم را راضی کنم. اما دیگر اطمینان سابق را ندارم. بس‌که با ما سرِ یاری ندارد.


 و مرگ من همین روزهاست٬ که جدا از اطمینان٬ امیدی هم به تابستان ندارم. این مرگ٬ یعنی بخواااب تمام زمستان را.



  

 

  • ۹۳/۱۲/۱۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی