دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

وصلم به چی؟

پنجشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۴، ۰۴:۱۲ ب.ظ

غمگین و گرفته‌ام. از وقتی مادرمُرده شده‌ام اینطورم. منتظرم جهان زودتر برایم تمام بشود و ببینم که مادرم آن‌طرف منتظرم نشسته است. مثل همه‌ی وقت‌هایی که ساعت‌ها در راه بودم، وقتی می‌رسیدم، پایم را که می‌گذاشتم روی زمین، مادر منتظرم بود.

نوشتن همین دو خط هم اشکم را در آورد. چطور می‌شود راجع به این احساس حرف زد؟ ۶ ماه اول می‌خواستم هرچه زودتر خودم مادر شوم و جای خالی مثال (Form، idea) مادر را پر کنم. سه ماه اخیر بیشتر به این فکر می‌کنم که وقتی من در عجله‌ام برای زودتر رسیدن به آخر ماجرا، آیا کار درستی است که فرزندی منتسب به خودم کنم؟ رینک گفت کار درستی است. تنها دلگرمی‌ام این است که او به اندازه‌ی هردوی ما خواهد بود، اگر من نباشم.

  • ۰۴/۰۸/۰۲

نظرات (۱)

الهی :(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی