دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.
«پدر» زنگ می‌زند تا از زنده بودن منزجرم می‌کند. کلماتش مثل چاقو از گوش و چشم و بینی‌ام وارد می‌شود و مغزم را ریز ریز خرد می‌کند. تمام روز و حتا تا چند روز بعد مرا تنهاترین آدم دنیا می‌کند. این پیوند خونی را هیچ‌چیز جز مرگ قطع نمی‌کند. پیش از این مادر سپر ضربات چاقو می‌شد تا کمتر به من و خواهرم اثر کند. حالا فقط من ماندم و خودش. از همه بدتر این که معلوم نیست تا چه مدت ادامه دارد. حرف زدن راجع به آن با هیچ‌کس فایده‌ای ندارد. چیزی برای تغییر دادن نیست. این سرنوشت من است.
  • ۰۴/۰۵/۲۸

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی