دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.
سری به ساندکلاود زدم و دنبال چیزی در آهنگ‌های اصیل ایرانی می‌گشتم که چشمم افتاد به یک آهنگ کودکانه‌، گل از گلم شکفت، و افتادم در دریای آهنگ‌های کودکانه. شروع کردم به جمع کردن خوب‌هایشان یک‌جا برای فرزند آینده‌ام. تصور می‌کردم که هرکدام را چه موقع در چه سنی و در چه موفعیتی برایش پخش کنم. بعضی‌ها را حفظ خواهم کرد و خودم برایش خواهم خواند. یک آهنگ را -با اینکه بارها جلوی چشمم آمد- پخش نکردم. مادر من با صدای خسرو شکیبایی مرحوم. می‌دانستم اگر آن یکی را بشنوم می‌شکنم از غصه.
به هر جهت شعری از ایرج میرزا به دوست پدرمُرده را گوش کردم و پنجره‌ای به شعرهای سوگوارانه باز شد. دیدم شهریار شعری با صدای خودش دارد به نام «خان ننه»؛ نتواستم مقاومت کنم در گوش کردنش. شنیدم و گریه‌ام گرفت. خودش هم موقع خواندنش گریه می‌کرد. بعد مختصر زندگینامه‌اش را نگاه کردم و فهمیدم مادرش را در بزرگسالی از دست داده است. پس آن شعر داستان زندگی خودش نبود. اما چرا با خواندنش گریه می‌کرد؟ قدرت حس کردن آدم‌ها زمین تا آسمان متفاوت است. بی‌خود نیست که یکی شاعر می‌شود و باقی نه. انگار خودت بازیگر نقشی برای خودت باشی، نه فقط خود واقعی‌ات.
خواب دیدم مادرم به پدرم میگفت دلش مثل سیر و سرکه می‌جوشد. بی‌قرار بود اما پدرم جدی‌اش نمی‌گرفت. من می‌دانستم، با خودم گفتم، خب چون قرار است بمیری عزیز دلم.
  • ۰۴/۰۳/۲۰

نظرات (۱)

❤🫂
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی