دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

به رخوت‌رفتگی-اپیزود اوّل

دوشنبه, ۸ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۴۷ ق.ظ
نمی‌دانم این رخوت بخاطر روزه‌ی دل‌بر است٬ یا حصرشدگی در حفره‌های فلسفی درون ذهنم٬ یا دل‌تنگی روزهای سواربرخرِمراد قدیم٬ یا چی.
 نیمه‌شب از خواب پریدم. بازهم کابوس وحشت‌ناکی دیده بودم. یادم هست که برخلاف میل شدیدم٬ به اتاق پدر و مادرم نرفتم. و همین کافیست که بدانم چقدر وحشت کرده بودم. حتی به ذهنم خطور کرد که خوابم را مکتوب کنم٬ ولی ترجیح دادم بخوابم. صبح با ناز و نوازش مادرم بیدار شدم ولی خسته بودم. به مامان گفتم که دیشب خواب بدی دیدم. پرسید چه بود؟ و یادم نیامد. هیچ‌چیز جز این‌که وحشت‌ناک بود یادم نمی‌آمد.
البته مکتوب نکردن‌ش چندان هم بی‌غرض نبود. تصمیمی غیرعلنی گرفته‌ام که تا حدّ امکان خواب‌هایم را فراموش کنم. اما حالا می‌دانم که تأثیر یک کابوس در طول روز انکارنشدنی‌ است. شاید بهتر است با نوشتنشان بخشی از ذهنم را سبک‌تر کنم.


 رفتم به تفرجگاه سابق تا یادی از دوستان فراموش‌نشده تازه کنم. با سین چندکلامی چت کردم و پروفایل آن یکی سین را نگاهی انداختم. از قضا با گذشت دقایقی چند تولد سین دوم شد و نمی‌دانستم منِ رفتنی تبریکاتم را به سمع و نظرش برسانم یا نه. در حال شب‌خوش گفتن به سین اول بودم که متوجه شدم سین دوم دی‌-اکتیو کرده است. من هم از خداخواسته و سرمست از این‌که هنوز تبریک نگفته بودم٬ کار خودم را در تفرجگاه سابق مختوم دانسته٬ از محل خارج شدم.

بقیه‌ی شرح ماوقع بماند برای روزهای آتی٬ فردا امتحان ادبیات دارم و خدا به سر شاهد است که چهار درس اول حتی «مشاهده‌»نشده مانده است.
  • ۹۳/۱۰/۰۸

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی