حافظهی بلندمدت
دوشنبه, ۵ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۲۱ ق.ظ
شب و روزم برعکس شده امشب تا صبح حس جالبی داشتم. به خودم نزدیکتر شدهام. حالا کمکم خوابم گرفته. به نظرم رسید که بنویسم جرقههایی در ذهنم گاهی زده میشود. آنقدر سریع است که در چنگ آدم نمیماند تا ببینی چه بود، فقط اثرش میماند که خوب هم هست. البته اوضاع خوب نیست. نه دانشجوام نه کار دارم، نه کار پیدا میشود اصلا. آینده هیچ معلوم نیست. تنها معلوم این است که هنوز با همهی وجودم میخواهم دور شوم.
- ۰۲/۰۴/۰۵
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش