کلاً هیچی به هیچی.
يكشنبه, ۷ دی ۱۳۹۳، ۰۱:۳۵ ق.ظ
اوایل فکر میکردم منافاتی ندارد و بیراه میگویند که سال آخری قید شعر و صنم و هرچه فهم و درک است را بزنید. حالا که سرمان تاقّی خورده به سنگ و دانستهایم که جاده خاکی میرفتهایم٬ افتادهایم به چه کنم چه کنم و نمیدانیم قید کدام را بزنیم.
بزرگان میفرمایند: فهم و شعور که فرار نمیکند تا شش ماه دیگر٬ فعلا مثل این همهی دیگر کمی بد بگذران. ۷۳٪ فکرهایم را کردهام؛ پر بیراه نمیگویند. اگر دست به دست هم دهیم به اتفاق٬ یک رقم از آن رتبهی نجومی نهادینهمان کاسته شود شاید. به قول پدرجان جلوی ضرر را هرموقع بگیری سود است. ما هم میخواهیم جلویش را بگیریم مبادا سر برود اما در عین حال میدانیم که اگر گرفتیم از چشم و گوش و دماغمان بیرون میزند. از طرف دیگر میگویند بین بد و بدتر٬ بد را انتخاب کنید. استراتژی من تا بهحال این بوده است که هرموقع بین بد و بدتر گیر افتادم بروم در نت گشت و گذار کنم و فیلم ببینم و شطرنج بازی کنم و حتی به انتخاب بد یا بدتر فکر هم نکنم٬ تا زمان بگذرد و تایمآوت شوم. حالا هرچه فکرش را میکنم میبینم این موضوع تایمآوت خاصی ندارد و درواقع بدبختی را تا انتهای عمر بیارزش خود به دوش خواهم کشید. این شد که ۲۷٪ باقی را گذاشتیم برای قبل از خواب و دوسه شب است از بیاعصابی و تنگی حوصله نمیفهمیم چطور خوابمان برد یا نبرد.
بیپدر یک «بیضی رسم کنید.» هم نداده بود حتی که نیم نمرهای از صفحهی آخر عایدمان شود.
اما فکر کنم به مصائبش میارزد. هربار که نوشین تکست میدهد و برای آینده رویاپردازی میکنیم٬ یادم میآید که میارزد.
نتیجه اصن هیچی به هیچی.
ذهنم به همین اندازه منسجم است. دقیقاً به همین اندازه.
- ۹۳/۱۰/۰۷