دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست؟!

شنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۴۸ ق.ظ

نوشتن را به کلی یادم رفته بود. همین یک جمله را هم که نوشتم این لحن کتابی به نظرم اضافه‌کاری آمد.

از دیشب که آمده‌ام پیش گوشه‌ی دلم تا ال‍ان در همین خانه‌ی امن هستم. امروز فیلم بلند پرجزئیاتی را شروع کردیم به دیدن، که به خاطر ناخوش‌احوال شدن من ناتمام ماند. روده‌هایم به هم پیچید و سردرد برای دومین بار در یک روز حمله کرد و گرفتگی کمرم هم که از صبح تا حال‍ا با من مانده است. گوشه‌ی دلم برایم عرق نعناع آورد، کنارم دراز کشید تا خوابم بگیرد، هزاران بوسه بر صورتم زد، نوازشم کرد. او با مهر و محبت بی‌نظیرش بیماری را هم مثل عسل بر من شیرین می‌کند. رفت که فوتبال تماشا کند، یک ربعی در تاریکی ماندم اما سردرد که به لطف تریپتان‌ها فروکش کرد و از تنهایی که چهره‌های خاکستری بی‌هویت جلوی ذهنم پدیدار شدند، بالش و پتو را برداشتم رفتم پیشش، جلوی تلویزیون. رو به تلویزیون دراز کشید کنارم و بغلم کرد. با هر گل که تیم مورد عل‍اقه‌اش می‌زد، آرام پیشانی‌ام را می‌بوسید. گرمی بدنش تسکینم داد. بوسه‌هایش، محبتش، صورت آرام مثل ماهش. من همان‌طور که تنگ -روی کاناپه و به پهلو- در بغلش جا شده بودم برای سرگرمی خودم سعی می‌کردم نفسم را با نفسش متضاد کنم‌؛ درست همان‌کاری که در کودکی می‌کردم وقتی در بغل مادر می‌خوابیدم.

نمی‌دانم چه‌طور از این همه لطف و حُسن قدردانی کنم. گاهی با فکر کردن به این موضوع بغض می‌کنم. حسیات عجیبی را در من برانگیخته است. ناچارم کرده‌است. ناچار شده‌ام از بختِ خوش.

  • ۰۰/۰۳/۲۲

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی