دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

نگر تا بدین خو که هستی نپایی.

پنجشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۹، ۰۲:۲۵ ق.ظ

ترسیده‌ام. امروز برخلاف انتظاری که الف از من داشت، او را دعوت نکردم. مشغله -مثل سراسر دو ماه اخیر- کم نبود اما این‌بار مطمئن بودم که دلم برایش تنگ نشده است. به زبان آوردنش هم مثل فکرش شرمنده‌ام می‌کند که حالا دیگر او را هم‌رده‌ی خودم نمی‌بینم. شاید حسادت باشد، شاید هم حساسیت زیاده از حد، که از رفاقتش با آن شخصی که برایم از حرف‌هایش نقل کرده و کارهایش را تعریف کرده، بیزارم. اما به قول خودش، نمی‌شود به رفیقانش و به رئیسانش خرده گرفت، مشکل از خود اوست که دم به انواع تله‌ها داده است. البته چیزهایی که از نظر من تله هستند، در نظر او طبیعی‌ست که تله نباشند و تصوری که من از شخصیت ضعیف او پیدا کرده‌ام را شاید خودش در خودش سراغ ندارد. مسئله‌ی جدی‌تر برای من، تفرعن خودم است. از این خودبرتربینی و دیگری را به همان اندازه برتر خواستن ترسیده‌ام. مگر پذیرفتن عیب‌های او و «صرف نظر کردن» از آن‌ها چه‌قدر سخت است؟ موضوع آن‌جایی است که من حساب‌گرم و گمان می‌کنم در این معامله متضرر می‌شوم. همان تعجیل همیشگی را در خودم حس می‌کنم و فرصت‌هایی که محقق نمی‌شوند. از این که احساساتم کمکم نمی‌کنند ترسیده‌ام. چرا دل‌تنگش نیستم؟ چرا نمی‌خواهم این‌جا کنارم باشد؟ چرا نمی‌توانم تحمل کنم وقتی که حتی اگر به طور کلی ضعیف‌تر از انتظار من است اما به هر حال وقتی اینجا نشسته و نگاه یا نوازشم می‌کند، هیچ‌چیز کم ندارد.

خودم را هیولایی درک می‌کنم که از پس رام کردن خودش برنمی‌آید. انگار این سرشت من است، و من ترجیح می‌دادم سرشتم این نبود. اما می‌دانم آن‌وقت از جنبه‌های دیگر هم آدم دیگری می‌شدم که نمی‌خواستم.

  • ۹۹/۰۸/۰۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی