دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.
چند روز است که هوا خنک شده است. چند روز پیش پیاده از شرکت جدید می‌آمدم خانه و با خودم فکر کردم اگر الف خودش قرار بگذارد، باز هم نزدیک‌تر می‌شود به ایده‌آل من. پیام داد، حالم خوش‌تر از آن که بود شد. منتظرش که بودم، لاک مات مشکی زدم. بعد، وقتی که دستانم را حلقه کرده بودم دور گردنش، گفت بوی لاک حس می‌کند. دستم را گرفت و ناخن‌هایم را با دقت نگاه کرد. پرسید: کی لاک زدی؟ گفتم: یک یا نیم ساعت پیش. لبخند پهنی زد.
صبح با هم از خانه رفتیم بیرون، تا مترو هم‌مسیر بودیم و بعد هرکدام می‌رفتیم سر کار خودمان. موقع رد شدن از خیابان که دست همدیگر را گرفتیم، دیگر رها نکردیم تا موقع رد شدن از گیت مترو. آن‌قدر این صمیمیت عادی است که انگار کار هرروزمان است. و نمی‌دانم اگر هرروز همین‌ها تکرار می‌شد، باز هم این همه صمیمیت بود یا نه.
  • ۹۹/۰۶/۰۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی