دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

چون روحِ وسوسه در یک نسیم، سوی من خواهی آمد.

چهارشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۲۲ ق.ظ

دیشب الف را بردم به خم اتوبان. موقع رد شدن از اتوبان، همان‌طور که سرش به سمت ماشین‌هایی بود که به سرعت در حال نزدیک شدن بودند، ساعدم را گرفت (دستم پر بود). چراغ کنار خم اتوبان خاموش بود، تا ما آن‌جا بودیم اصل‍اً روشن نشد. گمانم این تاریک‌ترین حالت آن‌جا بود که دیده بودم. خوابیده سیگار کشیدیم، فل‍اسک چایی را دست‌به‌دست کردیم -وه که من چه‌قدر صمیمیت در این ژست حس می‌کنم- کمی حرف زدیم و مقداری سکوت کردیم. همدیگر را نبوسیدیم. نمی‌دانم موضوع چیست، انگار مانعی هست. شاید دلم می‌خواهد در محیط امن‌تری و با خیال راحت‌تری اتفاق بیفتد. چیزها را با او به بهترین شکل می‌خواهم. از این که با وجود این که خواسته‌ام‌اش هنوز کشفش نکرده‌ام، لذت می‌برم. گاهی در ذهنم تصورش می‌کنم، آن لبخند و آن آرامش را اگر لب‌های من لمس کنند، نکند مخدوش شود؟ دل توی دلم نیست، منتظر آخر هفته‌ام. فکر می‌کنم چه غذایی بپزم.

  • ۹۹/۰۵/۲۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی