دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

دلق حافظ به چه ارزد؟ به مِی‌اش رنگین کن.

جمعه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۵۷ ق.ظ

نمی‌دانم چه شد و از چه موقع دیگر ننوشتم که با فلان شخص آشنا شده‌ام و از ویژگی‌هایش بگویم یا حسم به او بگویم. گویی آشنا شدن‌ها و چند صباحی معاشرت‌کردن‌های محکوم به جدایی دیگر آن‌قدر قابل پیش‌بینی شده‌اند که روزانه نوشتن درباره‌شان به مسخره کردن خودم بیشتر شبیه است.

بعد از تجربه‌ی ناراحت‌کننده‌ی اخیر، نزدیک شدن به ال که ماه‌ها می‌شناختمش، و حالا دیگر حتی خبری از حال همدیگر نداریم، برگشتم به همان تصمیم قبلی؛ آشنایی کمتر، سر کردن با همان خیال خوش اولیه تا جایی که شناختن ناگزیر همان خیال خوش را هم از من بگیرد.

دوست تازه‌ام هم اول اسمش الف است. داشتم فکر می‌کردم از پاییز پارسال تا الآن همه اسمشان با الف شروع شده‌است. اگر استعاره‌ای از ترتیب الفبا بگیریم که چه حکایت خنده‌داری می‌شود.

الف آرام است. آرامش از همان چهره‌ای که در عکس دیدم شروع می‌شود تا تُن صدایش. کم‌حرف نیست اما زیاد هم نمی‌گوید. گاهی چیزی می‌پرسد و برایم جالب است که می‌خواهد چیزی راجع به من بداند. چشم‌های درشتی دارد. نه چاق است و نه لاغر. به نظرم تجربه‌های متمایزی هم داشته‌است اما آن‌قدر سرسری بهشان اشاره می‌کند که انگار همه‌چیز به یک اندازه عادی‌ست. از ته دلم ازش خوشم آمد. امشب که رسیدم خانه، به عمر کوتاهم فکر کردم و بیهودگی انتظار کشیدن برای رسیدن یک آخر هفته‌ی دیگر. عجله کردن هم همیشه بد نیست، در شرایط امروز جهان گمان می‌کنم که عاقلانه‌تر هم هست. 

آخر شب داشتم فیلمی می‌دیدم راجع به کمپ زندانیان سیاسی شوروی در سیبری و این فکر به ذهنم رسید که کم‌ترین امید یک زندانی این است که زندانی جدیدی در آینده خواهد آمد و هم‌دستش خواهد شد در کشیدن نقشه‌ی فرار.

  • ۹۹/۰۵/۲۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی