دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

در این برهوت

جمعه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۳۲ ق.ظ

امشب یادداشت‌های مسکوب رسید به جایی که در شصت سالگی، همزمان با از دست دادن شغل دفتری‌اش، با یک بچه‌ی یازده ساله از این ازدواج و یک فرزند بالغ از آن ازدواج ساکن در قاره‌ای دیگر، همسرش از او طل‍اق خواست. به نظرم رسید زخم جدا شدن در آن سن‌وسال کاری‌تر است. آن‌موقع خطر تنها ماندن از همیشه‌ی عمر جدی‌تر است. همه‌ی امید شخص محدود می‌شود به همان بچه‌ها که علی‌القاعده سنشان آن‌قدر هست که بیشتر از سالی چند مرتبه فرصت مل‍اقاتشان مهیا نشود.

البته در این موضوع چیزی که بیشتر اذیتم می‌کند مسئله‌ی تنها ماندن نیست، مسئله‌ی پیری است. راستش، من فکر نمی‌کنم هیچ‌وقت عمرم به پیر شدن قد بدهد. حال‍ا که اصل‍اً مغزم فرمان نمی‌برد که بیشتر از سه ماه آینده را تصور کنم. درکم از جهان این است که در تُنگی به حال خودمان رها شده‌ایم که هرچه می‌گذرد آب آن کدرتر و بی‌چیزتر می‌شود. اگر خفگی ما را نکشد، مرض فقدان ‌چشم‌انداز ما را خواهد کشت.

  • ۹۹/۰۳/۳۰

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی