دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

تو پیدام کن، بذارم سر جام.

دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۲۵ ق.ظ

چند شب پیش، جمعه بود یا پنجشنبه، یکی از اشخاص دور از دست مورد احترامم پیامی داد راجع به توییتی که کرده‌بودم؛ من هم سعی کردم صحبت را ادامه بدهم، اما مختصر جواب داد. شب بعد دوباره چیزی نوشت برایم؛ ازم خواسته بود کتاب یا فیلم خوب معرفی کنم. گفتم باید بیشتر بشناسمت برای معرفی کتابی که بدانم خوش‌آمدت است. علی‌الحساب زوربای یونانی را معرفی کردم و فیلمی که اخیراً دیده بودم؛ Parasite. بیشتر صحبت کردیم. راحت حرف می‌زد، من بیشتر می‌شنیدم. به هر حال صحبت کردن با کسی که سال‌هاست فقط شعرهایش را شنیده‌ای، بارها و بارها، اتفاق عجیبی‌ست، و مهم. چند روز اول باید می‌شناختمش، باید تصورم از او به عنوان یک شخص دور از دست مورد احترامم را کنار می‌زدم تا به عنوان یک دوست مورد احترامم بپذیرمش.

امشب تماس تصویری گرفتیم؛ مبهوت انرژی‌اش شدم. شبیه هیچ‌کسی که تا به حال شناخته‌ام نبود. گویی پسربچه‌ی شیطانی بود با چشم‌های درشتی که از مظلومیتش حکایت می‌کرد. چیزی خواند و چیزی برایم پخش کرد و بعد که تعریفش کرد من متوجه شدم که داستان از چه قرار است. می‌توانستم ساعت‌ها نگاه کنم به صفحه‌ی گوشی که او آن‌طرف صفحه، آن دوردست‌ها چه‌طور می‌خواند و گوش می‌کرد و خلاصه کار می‌کرد. جلوی کتاب‌هایم نشسته بودم؛ دست دراز کردم و دیوان کوچک حافظ - این رفیق تنهاترین و شلوغ‌ترین لحظات سال‌های نوجوانی تا امروزم- را برداشتم و خواستم که نیت کند. گفت دیشب فال گرفته، خوب نیامده است. قبول کرد دوباره نیت کند؛ بین دو غزلی که نمی‌دانستم بنا بر قاعده‌ی فال گرفتن کدامشان را باید می‌خواندم، یکی را انتخاب کردم. گفت دوباره حالش را گرفته است. «نفس برآمد و کام از تو برنمی‌آید؛ فغان که بخت من از خواب در نمی‌آید.» مطلع غزل بعدی این بود: «معاشران ز حریف شبانه یاد آرید؛ حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید.» چرا من غزل اول را انتخاب کردم؟ شاید چون بیشتر مرا یاد خودم می‌انداخت.

از بخت سیاه من، تلفنم سکته کرد و خاموش شد. بعد که راهی پیدا کردم، دیگر رفته بود؛ گفت پاییز دلش را گیرانده است، می‌رفت قدم بزند.

  • ۹۸/۰۷/۲۲

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی