ای مجلسیان راه خرابات کدام است؟
یه بخش از هامون که هیچوقت توی فیلمش ندیدید اینه که فقط با یه پیژامه نشسته توی تراس سر مقالهاش، از بیرون صدا میاد، نمیتونه تمرکز کنه. دفتر دستکش رو جمع میکنه میبره داخل خونه، در و پنجره رو محکم میبنده، باز میشینه سر کارش اما نمیتونه تمرکز کنه. عصبانی میشه. با همون سر و وضع کلید در رو برمیداره میره بیرون. آسانسور خرابه. با دوتا یکی کردن پلهها و قدمهای بلند بلند ۱۵ طبقه آپارتمان رو میره پایین تا برسه ته حیاط؛ زیر نور آفتاب همزمان با این که گوشاشو تیز کرده به همهی پنجرههای ساختمان نگاه میکنه تا بفهمه سر و صدا از کدوم واحد میاد. همه پنجرهها کموبیش شبیه همدیگهان، انگار پشت هیچ کدومشون هیچ موجود زندهای زندگی نمیکنه. صدا هنوز به گوش هامون میرسه اما معلوم نیست از کجا؛ صدا توی کل محوطه پژواک داره اما انگار هیچکس نمیشنوه یا اهمیتی نمیده، یا شاید اصلاً هیچکس توی اون ساختمان خرابشده زنده نیست.
گاهی «شهر» طوری بهم احساس بیچارگی میده که انگار خالهی پیرم در روستایی آرام و به دور از هر بلایی، چشم به راهمه.
- ۹۸/۰۶/۱۲