دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

شبْ اعترافی طول‍انیست.

شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۸، ۰۴:۰۴ ق.ظ

 اخیراً متوجه شده‌ام که اگر موقع خوابیدن روتختی‌ام را روی تنم بیاندازم راحت‌تر خوابم می‌برد. حتی گاهی بیدار می‌شوم، روتختی‌ام را که گوشه‌ای مچاله شده دوباره پهن می‌کنم روی تنم و می‌خوابم. قبل از این، من پتوها و ملحفه‌ها -خصوصاً ملحفه‌ها- را تاب نمی‌آوردم. یعنی حتی اگر زیر پتو خوابم می‌برد، حتماً به مرور پتو را کنار می‌زده‌ام. خواهرم اما در بعد از ظهر چله‌ی تابستان هم روی خودش ملحفه‌ای می‌انداخت. از خودش که جرئت نداشتم بپرسم این چه کاریست، مادرم اما می‌گفت خواهرت بدون روانداز نمی‌تواند بخوابد. مادرم، خواهرم را خیلی خوب می‌شناسد، درست برعکس من. البته این را از سر حسادت نمی‌گویم. اگر مادرم مرا به اندازه‌ی رفیق صمیمی‌ام می‌شناخت، با افتخار می‌گفتم که او مرا خوب می‌شناسد. اما این‌طور نیست، و لزومی هم ندارد که باشد.

وزن کم اما محسوس روانداز روی بدن، این حائلی که میان تن و هرچه جز آن است، حس امنیتی می‌دهد که شاید یکی از دل‍ایل بی‌خوابی‌ام نبودن همان حس است. چرا و چطورش را نمی‌دانم، اما کابوس‌ها این را تأیید می‌کنند. بدترین کابوس‌ها آن‌هاییست که در همین خانه و به ظاهر در همان زمان و حالتی که خواب هستم اتفاق می‌افتد؛ انگار روح از بدن جداشده‌ای هستم که همراه با غریبه‌ای وارد خانه می‌شوم و می‌آییم می‌ایستیم بال‍ای سر جسم خوابیده‌ام. بال‍اخره اگر یک روانداز هم این میان باشد بهتر از نبودنش است.

  • ۹۸/۰۶/۰۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی