به پدرم قول دادهام که بالاخره یک روز رانندگی یاد بگیرم.
چهارشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۱۲ ق.ظ
هفتهی پیش بدون هیچ چشمداشتی نوشتم که هنوز کار پیدا نکردهام. یک نفر پیام داد که فلانجا را امتحان کن. گفتم رفتهام، گفتند تعهد بده، من تعهد نمیدهم. رزومهام را خواست تا بفرستد برای چندجای دیگر و گفت که خبر میکنند. من از چند ساعت بعد آثار معرفیاش را اینطرف و آنطرف دیدم. دو روز بعد مدیرعامل یک شرکت درستودرمان زنگ زد گفت فلانی معرفیتان کردهاست. تازه فهمیدم فلانی چه آدم پرنفودی بودهاست. دیروز رفتم مصاحبه با همان مدیرعامل باهوش. فهمیدم که با همان مهارت و سابقهی اندکی که از گذشته دارم و دانشی که از دانشگاه ندارم، امکان ندارد شغلی پیدا کنم که باعث رشدم شود. نقشهای در ذهنم شکل گرفت و احتمالاً با چشمانی که از یک رهایی غیرمنتظره برق میزد، با مدیرعامل جوان خداحافظی کردم و رفتم نشستم در خم اتوبان که در فاصلهی ده دقیقه پیادهروی از آنجا بود. راستش، من دلِ پرداختن به ریاضیات جدی را ندارم. تا ۴ سال پیش از ریاضیات دبیرستان و مسابقات ریاضیات خارج از مدرسه لذت میبردم؛ دستاوردهایی داشتم و میدانستم اگر قرار بود افراد محدودی داوطلب شوند تا عمرشان را وقف ریاضیات کنند، من وظیفهی انسانی خودم میدانستم که این کار را برای نجات کسانی که حوصلهی سر و کله زدن با ریاضیات را ندارند انجام بدهم. اما چنین قراری گذاشته نشد و تصمیم گرفتم درسی بخوانم که شغل واضحتری داشتهباشد. در این ۴ سال بین خودم و ریاضیات قهری افتاد که مقصر اول و آخرش خودم هستم. حالا باید قبول کنم که چارهای نمانده و آخر من هم خنگ نیستم.
راستی، شما هیچ میدانستید که بعد از انقراض انسان کدام گونهی جانوری بر زمین غالب میشود؟ من تا دیروز میگفتم ماهیها. دلیلش هم این است که ما همهی قوای چندگانهمان را به کار گرفتهایم تا همین چند تکه خشکی روی زمین را هم زیر آب ببریم. آنوقت است که دیگر چهارتا پا به کار زنده ماندن کسی نمیآید؛ ماهیها پادشاهی خواهند کرد. امروز اما جایی -که به هیچ وجه قابلاستناد نیست- خواندم که به نظر میرسد به ازای هر انسان، یک میلیون حشره وجود دارد. به نظرم بیراه نیامد. در همین خانه، من هستم و دویست سیصدتا مورچه و یک سوسک نوجوان. با خودم گفتم اگر ماهیها عالم زیر آب را بگیرند هم، این حشرات هستند که هوا را میگیرند.
- ۹۸/۰۵/۰۲