دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

خیاط می‌خواد که خوابم بگیره...

شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۸، ۱۱:۰۸ ب.ظ

خواب رر. را دیدم. در خانه‌ی والدینم بودیم؛ نه خانه‌ی حال حاضرشان، خانه‌ای که از ۱۲ تا ۱۴سالگی‌ام در آن گذشت. او هم انگار با مادرش مهمان ما بود. آخر شب بود. از همان آخر شب‌هایی که مهمان‌ها رفته‌اند و خودی‌ترین مهمان مانده‌است که شب را با هم سحر کنیم. من تک و توک ظرف‌های کثیف باقیمانده را می‌شستم و آشپزخانه را جمع‌وجور می‌کردم. رر. مثل یک پسربچه‌ی سر به هوا در ل‍ا و لوی وسایلش دنبال مسواک می‌گشت. مادرش هم کاری به کارش نداشت؛ انگار اطمینان داشت که دیر یا زود پیدا می‌شود. عوضش پشت کانتر نشسته‌بود با من گپ می‌زد. از آن گپ‌های آرام بعد از تمام شدن هیاهوی مهمانی، با یک استکان چای سبک دم دستش. رر. دنبال مسواکش می‌گشت و گاهی غرغر نامفهومی هم می‌کرد.

من رر. را آن‌قدرها نمی‌شناسم. اما این فقط دومین‌باری است که «آن دیگری» را در خانه‌ی پدر‌ی‌ام در خواب دیده‌ام. اولین‌بار، ۶-۷ سال پیش بود؛ میم.

گاهی از کند و کاو برای شناختن کسانی -که هرچند از دور، برایم جذاب‌اند- خسته می‌شوم. حال‍ا هم خسته‌ام. دوست دارم کمی بنشینم، آرام بگیرم. یک بار هم یک نفر دیگر بیاید جلو بپرسد خرت به چند. دنیا معمول‍ا برای من آینه بوده‌است. عمل از من و عکس‌العمل از باقی. حتی اگر به قیمت سکون تمام شود، بگذار چند روز نجویم. انتظار نزایم. 

  • ۹۸/۰۱/۱۰

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی