.Here we are now, entertain us
جمعه, ۲ فروردين ۱۳۹۸، ۰۸:۳۷ ق.ظ
در مترو نشستهام، نیروانا در گوشهایم عربده میکشد و ناتوردشت را در گوشی موبایلم میخوانم. قطار در ایستگاه نگه داشت. خانمی با متانت نشست کنارم. از این که مقنعه پوشیدهاست و ساعت ۸ روز دوم فروردین مترو سوار شدهاست، برمیآید که در اداره یا سازمانی خصوصی کار میکند. اصلا شاید استاد همین کلاس زبانی باشد که من میروم بنشینم سرش. مقصودم این بود که آمد نشست کنارم و بوی خوبی شبیه بوی کرمهای نرمکنندهی دست یا یکجور مواد آرایشی و بهداشتی داشت. بعد یادم افتاد که امروز صبح من صورتم را نشستم. یعنی داخل دستشویی، دستهایم را شستم و به صورتم در آینه نگاه انداختم؛ حق واضح خودم دانستم که تا دم کشیدن چایی، آرامش را از صورت پفکردهام نگیرم. چند دقیقه هم چند دقیقه بود. بعد به کل یادم رفت که صورتم را بشویم. وضعیت مضحکی است. امیدوارم این ده روز چیزی نصیبم بشود.
- ۹۸/۰۱/۰۲