دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

چو باد، عزم سر کوی یار خواهم کرد.

پنجشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۷، ۰۳:۳۲ ق.ظ

درست همزمان با این که شستن دست‌هایم تمام شد، صدای عجیبی شنیدم. این دومین‌بار بود که در دستشویی این صدا را می‌شنیدم و نمی‌دانستم چیست؛ صدایی شبیه به افتادن یک قطره آب روی یک سطح پوک. احساس خستگی کردم. همیشه در مواجهه‌ام با ناشناخته‌ها در خانه‌، احساس خستگی کرده‌ام؛ شبح معنی‌داری که در تاریکی شب از یک گوشه‌ی اتاق متوجه من است، یا باز بودن در دستشویی موقع از خواب پریدن‌های نیمه‌شب در حالی که عادت دارم همیشه آن را ببندم، صداهای نامفهوم و ...

جلوی بخاری ایستادم و دستانم را پشتم گرفتم تا گرم شوند؛ روبه‌رویم در شیشه‌ای تراس و پنجره‌ی آشپزخانه، تصویر ناقصی از کوچه می‌دادند. یک صدای بریده‌ی زیر از بیرون به گوشم می‌خورد. همان‌طور که گوش‌هایم را تیز کرده‌بودم تا بفهمم دقیقا صدای زن است یا کودک، در یک آن ذهنم از گذشته تهی شد. یک من مطلق از خودم پرسید که بیش از دو سال تنها، در این خانه، هر شب و روز، چرا مانده‌ام؟ چه چیزی باعث شده است که من ده درصد اخیر عمرم را به زندگی‌ای چنان دوپاره و غریب بگذرانم، و این غربت چنان برایم عادی شده‌باشد که وقتی به ماهیتش فکر می‌کنم، گمان می‌کنم ذهنم از گذشته تهی شده‌است؛ مطلق شده‌است.

قصدم از شرح این واقعه، تکرار سوال نبود. این سوال اصل‍ا به جواب جامعی منجر نمی‌شود. چون من در لحظه در گروی امیال و آرزوهای گذشته‌ام هستم؛ می‌گویم در گرو و نه در مسیر، چون بعید نیست که به بی‌راهه رفته باشم و هنوز وقت درک آن نرسیده‌باشد. این نوع زندگی که من برای خودم جور کرده‌ام و با وجود همه‌ی تنهایی عظیمم، شکایتی نکرده‌ام، در گروی گذشته‌ی من بوده، و چون تغییر مهمی در انگیزه‌های گذشته‌ام نمود نکرده‌است، هنوز هم در گروی همان گذشته‌ام. گیریم که اقبال هم با من یار نبوده و هنوز فرصت همراهی یک معشوق اعل‍اء دست نداده باشد.

  • ۹۷/۱۱/۲۵

نظرات (۱)

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید

ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی