امروز، ما مهمانِ تو؛ مستِ رخِ خندانِ تو
يكشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۳۲ ب.ظ
این روزها فرصت فکر کردنم کمتر شدهاست؛ از طرفی زندگیام راحتتر میگذرد و از طرف دیگر، گویی از خود همیشگیام فاصله گرفتهام.
چند شب پیش دعوتم کرد به یک دورهمی. عصر کارها را تا جای ممکن جمع و جور کردم که دغدغهای برای آخر هفتهام باقی نماند. دنبالم آمد. در راه با همان لحن بامزهاش خاطره تعریف میکرد و من کمتر به ترافیکی که در آن گیر افتاده بودیم فکر میکردم.
دور هم که جمع شدیم، یک بار دیگر شوخیشوخی بوسیدمش؛ همان گرمی کمیاب را از لبانش چیدم. حریصتر شدم به خواستنش؛ گویی چیزی کهنه و از کار افتاده را در من زنده میکرد.
نیمهشب تنهاتر شدیم. انگار اصلاً به قصد همدیگر حاضر شده بودیم. خواستمش، خواست مرا.
تا صبح خوابم نمیبرد، اما تماموقت دلم گرم بود. انگار فرشتهی نگهبانی بودم که سردرد میگرنیاش را به جان خریدهاست.
دوست داشتم چند روز بیشتر کنارش بمانم. سردرد اجازه نمیداد؛ عادت نداشتم به آن همه هیجان و احساس که یکسره وجودم را بگیرد. خداحافظی کردیم، در نگاهش سلامی دوباره را هم دیدم.
- ۹۷/۰۶/۱۱
As everything changes overnight, I praise the breaking of promises. Whatever love wants, it gets, not next year, now!
I swear by the one who never says tomorrow, as the circle of the moon refuses to sell installments of light. It gives all it has.
How do fables conclude, and who will explain them? Every story is us. That’s who we are, from beginning to no-matter-how it ends.
Should I use the pronoun we? The Friend walks by, and bricks in the wall feel conscious. Infertile women give birth. So beauty embodies itself.
Those who know the taste of a meal are those who sit at the table and eat.
Lover and Friend are one being, and separate beings too,
as the polisher melts in the mirror’s face.
سلام میشه بفرمایید این شعر کدوم شعر مولاناست؟ من این رو توی کتاب انگلیسی ترجمه کلمن بارکس دیدم اما نتونستم بفهمم که این کدوم شعر هست.ممنون میشم هرچه سریع تر پاسخ بدید. اگر نیاز به ترجمه خط به خط متن ها داشته باشید میتونم این کار رو انجام بدم.