دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

از شب هنوز مانده دو دانگی

شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۷، ۰۸:۲۹ ق.ظ

 من همیشه وظیفه داشته‌ام تو را بهتر از اجزای سازنده‌ی تو توصیف کنم. تو خودت هستی، اما وقتی تو از زبان من جاری می‌شوی، من باید سهم زبان خودم را به تو بدهم؛ پس سنگ تمام می‌گذارم در ادای تو.

 خواستم بگویم شاید این ماجرا آن‌طور که من یا تو دوست داشتیم، نشود. اما در خاطرم نگه می‌دارم که این خود، ماجرایی‌ست. من می‌توانم تو را بهتر از اجزای سازنده‌ی تو - که خودش محشر است البته- توصیف کنم. می‌توانم سهم خودم را و زبانم را و دلم را به تو بدهم تا تو به کمال ادا شوی. بعد همه‌چیز را با کاغذ‌ بسته‌بندی کنم بگذارم در اعماق جایی. آن ماجرا تا ابد با من می‌ماند، حتی اگر، و خصوصاً اگر، تو نمانی. شاید این دفاع من است از خودم در برابر دنیا؛ بهترین حالت از چیزی که دوستش دارم را برای خودم می‌سازم، با آب و تاب در آن از روح خودم می‌دمم و بعد، رهایش می‌کنم برود جاهای دور.

 راستی. صداهای در مغزم کمی کمتر شده‌بود وقتی او اینجا بود. منظورم کمتر از وقتی‌ست که پیش کسی هستم. راحت حرف می‌زنیم چون از چیزهای راحتی حرف می‌زنیم. او قشنگ حرف می‌زند و من لذت می‌برم از حرف زدنش، اما منظورم این است که گفتن از چیزهایی که قبلاً شکل‌های مشخصی برای گفتنشان در ذهنمان ساخته‌شده‌است، راحت‌تر است.


 باید بخوانم. نیاز به خواندن دارم؛‌ می‌دانم که توالی کلمات، حتماً ذهنم را منظم‌تر می‌کند. باید گلدان گیاه بخرم و چیزی بخوانم.

  • ۹۷/۰۴/۱۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی