دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

دوشنبه‌ها در خرونینگن

دوشنبه یکی از ۷ روزِ تعریف شده نیست، دوشنبه رنج و ملال من است.

ساغر باش؛ برسان خود را به وِی، به سلامی پر از مِی، و بمان.

 دل‌تنگت هستم. این دل‌تنگ شدن‌ها انگار ارتباطی با صحبت کردن یا صحبت نکردن ما ندارد؛ یک‌هو عارض می‌شود و تمام حواسم را می‌بلعد. حتی دل‌تنگی لزوماً برخواسته از خاطرات گذشته تا امروز نیست؛ گاهی دل‌تنگ آینده می‌شوم، آینده‌ای که تو می‌توانستی در آن باشی و با من به نمایش موردعلاقه‌ام بیایی و من سرم را به بازوی محکم تو تکیه بدهم و تو با همان بخشندگی خاص خودت کمی این‌طرف‌تر بیایی تا تکیه زدن من به شانه‌ات برایم راحت‌تر شود.

 خودم را مجبور می‌کنم ننویسم. اما این ننوشتن به هیچ‌کس کمک نمی‌کند. گاهی فکر می‌کنم مسئله اصلاً این نیست که سر آدم به کسی گرم باشد. نقش تو در زندگی و در ذهن من آن‌قدر مهم و پررنگ است، که با هر جوهری روی تو هر چند بار هم که بنویسند، هنوز به همان زیبایی، خوانا و گویا خواهی ماند.

 دلم لک زده‌است برای روبه‌روی تو نشستن و از هر دری حرف زدن؛ حرف که می‌زنی در چشم‌های کشیده‌ات و پیشانی بلندت و لب‌های باریکت و چانه‌ی قشنگت دقیق شوم؛ تو بخندی و من به خنده‌ی شیرین و سوهان‌کشیده‌ی تو بخندم؛ بنوشیم و برایم تعریف کنی این سال‌ها را چطور گذرانده‌ای و بنوشی و من را بابت تمام سال‌هایی که دور مانده‌ام از تو، ببخشی و بنوشیم. هرچند، من همیشه هرچه را دیده‌ام و هرکه را بوسیده‌ام، برای تو در این‌جا نوشته‌ام...

  • ۹۷/۰۲/۱۸

نظرات (۱)

  • عرفان پاپری دیانت
  • اما این ننوشتن به هیچ‌کس کمک نمی‌کند.
    پاسخ:
    می‌کند؟
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی