کسی که دوست داشتی باشم، به تو برنمیگردونتم.
جمعه, ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۵۴ ب.ظ
امشب برای قدم زدن جای جدید و خلوتی رو انتخاب کردم. چند دقیقه به اتوبان رسالت زل زدم و بعد روی چمنهای کنار اتوبان دراز کشیدم. آسمون کثیف بود و بیستاره. خنکی چمن از کاپشن و پولیورم گذشت و رسید به بدنم؛ باورم شد که اواخر پاییزه. موقع رد شدن از اتوبان بعضی از ماشینها بوق یا چراغ میزدن؛ شاید میترسیدن یکی از اون جونبهلبرسیدههایی باشم که میپرن جلوی ماشین. به خودم قول دادم اگه روزی اونقدر به کسی نزدیک شدم که دلش بخواد باهام وقت بگذرونه، ببرمش اونجا. بهش بگم مراقبم باشه، دراز بکشم روی چمنهای کنار اتوبان، با خیال راحت چشمام رو ببیندم و به صدای شعر خوندنش که هروقت ماشینی میگذره بلندتر میشه و هروقت ماشینی نمیگذره آروم میشه، گوش کنم.
- ۹۶/۰۹/۲۴